من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی

داستان پایی که جا ماند ...!

سه شنبه ۶ اسفند ۱۳۹۲ - ۰۷:۱۵ ب.ظ

سلام. یکشنبه هفته پیش، حدودای ساعت 8 - 9 شب بود که به قصد زیارت از خونه خارج شدم. سرکوچه که رسیدم، دیدم اتوبوس داره میره. (اتوبوسای این خط، معمولاً دیر به دیرتر از بقیه خطا میان) منم شروع کردم به دویدن که یهو پام پیچ خورد و اینقدر درد گرفت، چشام سیاهی رفت! چند دقیقه ای کنار خیابون رو جدول نشستم تا یکم حالم جا اومد. بعد آروم و نیمه لنگان رفتم سوار اتوبوس شدم و حرم و خونه و خواب!
تا موقع خواب، پام زیاد درد نمیکرد. اما صبح که بیدار شدم، از شدت درد نمیتونستم راه برم! پاشدم با هزار بدبختی رفتم بیمارستان و اونجا بهم گفتن رباط پام کشیده شده و باید حداقل 2 هفته تو گچ باشه! حالا من با این پای ناقص، هی از این داروخانه به اون داروخونه دنبال گچ که هیچ کدوم نداشتن. آخر رفتم تو یه داروخونه خصوصی، طرف گفت ما گچ فایبرگلاس داریم فقط و بیمارستانم این گچای فایبرگلاسو قبول نداره و استفاده نمیکنه! آخرم بعد کلی این در اون در زدن، مجبور شدم برم تو یکی از این درمونگاهای خونگی گچ بگیرم!

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی