من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بارون» ثبت شده است

هوا ابری و گرفته هست و داره بارون میاد. نشستم تو یه کلاس تاریک و درو بستم و دارم درد و دل حاج حسن خلج با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو گوش می دم و به کسی فکر میکنم که می تونست مال من باشه، عشق من باشه، همه زندگی من باشه؛ اما نیست ... مدت هاست علی شده رفیق تنهایی هاش. شده هم دمش و میدونم دیگه نباید دوستش داشته باشم و بهش فکر کنم؛ اما
هنوزم تا می بینمش، داغ میشم
هنوزم نمی تونم چشم ازش بردارم
هنوزم وقتی می خنده، دیوونم می کنه
هنوزم دیوونه وار دوست دارم دستاشو بگیرم تو دستام و زل بزنم تو چشمای جذابش و بگم «دوستت دارم!»

گیر کردم بین 2 نسل، بین 2 تفکر، بین 2 گروه مختلف! انگار دارم رو خط وسط یه جاده دوطرفه، با سرعت سرسام آوری رانندگی می کنم ... خسته ام، خسته! می فهمین ...؟

بعدنوشت: هنوزم نمی تونم نسبت به خودش و آینده اش بی تفاوت باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۲۰:۵۲
نوید

سلام. تنها نشستم کنار دریاچه، تو هوای نیمه بارونی و نسبتاً سرد و دارم فالوده بستنی آلبالویی با آبلیموی فراوون میخورم و تو سکوت به آدم ها نگاه میکنم؛ آدم هایی که هرکدوم دغدغه های خودشونو دارن و بی توجه به من در حال رفت و آمدن. آدم هایی که تنهایی هامو پر نمیکنن و بودنشونم باعث اذیتم نمیشه! این کارو خیلی دوست دارم، اینجا رو هم ... چون تو رو یادم میاره ...
پر از حرفم؛ پر از احساس؛ پر از دغدغه؛ پر از حرف هایی که به هرکسی نمیشه زد! کاش بودی :(

دارم نگاهت میکنم، داری ازم دل میبری! چشم برنمی دارم ازت، تو از همه زیباتری ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۳
نوید

سلام. دو سه روزی میشه اینجا هوا ابری و سرده. اما نمیباره. شاید مثل من داره بغضشو میخوره. شاید مثل من، به مرد بودن عادت کرده! به تنهایی. شاید یاد گرفته سرد باشه و خشک و نباره تا کسی نفهمه دلش گرفته. تا کسی مسخره اش نکنه! تا کسی بهش نگه «مرد که گریه نمیکنه!» آسمونم این روزا به تنهایی نیاز داره ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۲۶
نوید

باور کنید سخته یک روز تمام مجبور باشی کارایی رو انجام بدی که دوست نداری!
ساعت ها مجبور باشی از کسی مراقبت کنی که ازش خوشت نمیاد! چون هیچ گزینه دیگه دیگه ای وجود نداره!
نمیتونی از بازرسی شدن وسایلت توسط هرکس و ناکسی جلوگیری کنی!
نمیتونی این حس بدی که داری رو عوض کنی!
حتی نمیتونی وقتی بارون میاد، بری تو خیابون قدم بزنی! چون پای درست و حسابی نداری!
و مهمتر از همه دلمتم براش تنگ شده و نمیتونی بهش ابراز کنی! خب دله دیگه! با اینکه میدونه چه مشکلاتی ایجاد میکنه این رابطه خصوصآ برای اون، اما بازم دلش میخواد ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۲ ، ۱۶:۴۲
نوید