من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنده» ثبت شده است

سلام. دیشب چندتا از بچه های صمیمی و قدیمی که اومده بودن اینجا، زنگم زدن ببینیم همدیگه رو. تو یه رستوران مشتی قرار گذاشتیم که به هم ملحق بشیم. خلاصه گفتیم و خوردیم و خندیدیم و پیاده رفتیم تا محل اسکان اونا. منم رفتم تا یکسری دیگه از بچه ها که نیومده بودن رو اونجا ببینم. خلاصه! اونجا هم تا دلتون بخواد گفتیم و خندیدیم! من اینقدر خندیدم که فکم درد گرفته بود! کلاً تو عمرم، دوبار اینجوری خندیدم. هردوشم تو جمع دوستانه بود با شوخی های سالم! بعدشم زد به سرم و کل مسیر از اسکان بچه ها تا خونه رو پیاده رفتم با این پایی که تازه از گچ دراومده. حدود 1 ساعت و نیم تو راه بودم. ولی واقعآ شب به یاد موندنی شد!
هرجا میرم و هرکاری میکنم، نبودش رو کاملاً حس میکنم! چهرش هم مدام تو ذهنمه. دست خودم نیست. امیدوارم زودتر وضعیتم مشخص شه ...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۲ ، ۰۲:۱۵
نوید