من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خونه» ثبت شده است

سلام. امروز بعد کلاس، یهو به سرم زد تعقیبش کنم خونه اش رو یاد بگیرم! با دوستش بود. رفتن نشستن تو ایستگاه اتوبوس سر کوچه دانشگاه. فکر کردم منتظر اتوبوسن؛ اما حدود 1 ساعت همونجا نشستن. بعد پیاده راه افتادن سمت چهارراه و اون طرف چهارراه سوار یه پراید شدن. فکر کنم راننده اش خانوم بود. منم یکم پشت چراغ قرمز معطل شدم و بعد که افتادم دنبال ماشین (با موتور بودم)، گمشون کردم! :(

به خدا دارم دیوونه میشم! این از وضعیت خونه، این از بانو که نمیتونم بی خیالش بشم، این از مادرم که راضی به وصلت نمیشه؛ فقط امیدوارم زودتر خونه پیدا کنم تا حداقل مقادیری آرامش روحی بدست بیارم!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۵۰
نوید

سلام. جمعه با یه جمع 10 - 15 نفر باحال از دانشجوهای عکاسی و استادمون، رفتیم اردوی عکاسی روستا. یه روستای قشنگ و باصفا با مردمی به معنای واقعی خون گرم و مهمون نواز! درب خونه ها اکثراً باز بود و اگه خونه ای نظرمون رو جلب میکرد، یاالله گویان وارد میشدیم و بعد از کسب اجازه از صاحب خونه، عکس میگرفتیم و بعد دوباره ادامه مسیر.
طرفای ظهر بود که از فرط گرما و خستگی، همگی پناه بردیم به یه باغ سرسبز اتفاقاً صاحب باغ و خوانوادش هم اونجا بودن. تا ما رو دیدن، چایی رو آماده کردن و رفتن نون محلی با ماست چکیده محلی برامون آوردن که واقعاً چسبید! جای همه خالی ... فقط حیف که حساسیت فصلی همراه با اندکی سرماخوردگی، امانم رو بریده بود و هرچی هم قرص خوردم، افاقه نکرد. فکر کنم چون محیط هم سرسبز و خرم بود، تشدید میشد. درکل اگه از حساسیت فصلی فاکتور بگیرم، تجربه بسیار خوبی بود.

پیشنهاد میکنم حتماً به روستاهای اطرافتون سربزنید. والبته هرچی از شهر دورتر، بهتر ... واقعاً مردم خونگرم و مهمان نوازی دارن که با هرچی دارن، ازتون پذیرایی میکنن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۱:۰۰
نوید

سلام. عجیب گرسنمه! تو خونه هم تقریباً هیچی موجود نداریم! طبقه پایینم کتلت دارن درست میکنن، بوش کل خونه رو برداشته! کمک ...!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۰۱
نوید

سلام. دارم دنبال خونه میگردم. جاهای زیادی رفتم. گفتگوهای رد و بدل شده تو سه تا بنگاه آخر رو مینویسم.

بنگاه اول:
- سلام. خونه میخواستم با حداکثر 7 - 8 میلیون رهن و پایین ترین اجاره
- علیک سلام. (بعد یکم گشتن) یه مورد داریم سه تا کوچه بالاتر، 6 میلیون رهن با 100 تومن اجاره. اما نوشته «فقط زن و شوهر»
- عه! حالا کاریش نمیشه کرد؟ میشه با صاحب خونه صحبت کنید راضی بشه؟
- قولی نمیدم. ولی چشم! شماره تون رو بدید، خبرشو بهتون میدم.
- ممنون. پس منتظرم. خدانگهدار

بنگاه دوم (چندتا مغازه بالاتر):
- سلام. خونه میخواستم با حداکثر 7 - 8 میلیون رهن و پایین ترین اجاره
- سلام. قیمت پایین نداریم! البته یه مورد هست 6 میلیون رهن با 100 تومن اجاره.سه تا کوچه بالاتر! چند نفرید؟
- یک نفر. مجردم!
- پس هیچی! اصلاً به مجرد نمیده! خدانگهدار!

بنگاه سوم (باز هم چندتا مغازه بالاتر):
- سلام. خونه میخواستم با حداکثر 7 - 8 میلیون رهن و پایین ترین اجاره
- علیک سلام. یه مورد هست سه تا کوچه بالاتر، 6 میلیون رهن با 100 تومن اجاره! منتها زیرزمینه. عیب نداره؟
- نه. من مجردم. مشکلی نیست.
- باشه. پس این آدرسش، همین سه تا کوچه بالاتره! هماهنگ میکنم الان برو ببین! :)
- من مجردم ها! مشکلی نیست؟!
- نه. صحبت میکنم ان شاءالله میگیرم برات! برو که منتظره! :)

امروز بعد کلاس، علی به خانوم نوشین گفت که کارش داره! فک کنم میخواد درباره کسی تحقیق کنه براش! :) البته یه حدسایی میزنم که درباره کی! ولی باید از زیر زبون خانوم نوشین بکشم اونی که فکر میکنم هست یا نه! :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۵
نوید