من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی» ثبت شده است

هوا ابری و گرفته هست و داره بارون میاد. نشستم تو یه کلاس تاریک و درو بستم و دارم درد و دل حاج حسن خلج با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو گوش می دم و به کسی فکر میکنم که می تونست مال من باشه، عشق من باشه، همه زندگی من باشه؛ اما نیست ... مدت هاست علی شده رفیق تنهایی هاش. شده هم دمش و میدونم دیگه نباید دوستش داشته باشم و بهش فکر کنم؛ اما
هنوزم تا می بینمش، داغ میشم
هنوزم نمی تونم چشم ازش بردارم
هنوزم وقتی می خنده، دیوونم می کنه
هنوزم دیوونه وار دوست دارم دستاشو بگیرم تو دستام و زل بزنم تو چشمای جذابش و بگم «دوستت دارم!»

گیر کردم بین 2 نسل، بین 2 تفکر، بین 2 گروه مختلف! انگار دارم رو خط وسط یه جاده دوطرفه، با سرعت سرسام آوری رانندگی می کنم ... خسته ام، خسته! می فهمین ...؟

بعدنوشت: هنوزم نمی تونم نسبت به خودش و آینده اش بی تفاوت باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۲۰:۵۲
نوید

سلام. دارم دنبال خونه میگردم. جاهای زیادی رفتم. گفتگوهای رد و بدل شده تو سه تا بنگاه آخر رو مینویسم.

بنگاه اول:
- سلام. خونه میخواستم با حداکثر 7 - 8 میلیون رهن و پایین ترین اجاره
- علیک سلام. (بعد یکم گشتن) یه مورد داریم سه تا کوچه بالاتر، 6 میلیون رهن با 100 تومن اجاره. اما نوشته «فقط زن و شوهر»
- عه! حالا کاریش نمیشه کرد؟ میشه با صاحب خونه صحبت کنید راضی بشه؟
- قولی نمیدم. ولی چشم! شماره تون رو بدید، خبرشو بهتون میدم.
- ممنون. پس منتظرم. خدانگهدار

بنگاه دوم (چندتا مغازه بالاتر):
- سلام. خونه میخواستم با حداکثر 7 - 8 میلیون رهن و پایین ترین اجاره
- سلام. قیمت پایین نداریم! البته یه مورد هست 6 میلیون رهن با 100 تومن اجاره.سه تا کوچه بالاتر! چند نفرید؟
- یک نفر. مجردم!
- پس هیچی! اصلاً به مجرد نمیده! خدانگهدار!

بنگاه سوم (باز هم چندتا مغازه بالاتر):
- سلام. خونه میخواستم با حداکثر 7 - 8 میلیون رهن و پایین ترین اجاره
- علیک سلام. یه مورد هست سه تا کوچه بالاتر، 6 میلیون رهن با 100 تومن اجاره! منتها زیرزمینه. عیب نداره؟
- نه. من مجردم. مشکلی نیست.
- باشه. پس این آدرسش، همین سه تا کوچه بالاتره! هماهنگ میکنم الان برو ببین! :)
- من مجردم ها! مشکلی نیست؟!
- نه. صحبت میکنم ان شاءالله میگیرم برات! برو که منتظره! :)

امروز بعد کلاس، علی به خانوم نوشین گفت که کارش داره! فک کنم میخواد درباره کسی تحقیق کنه براش! :) البته یه حدسایی میزنم که درباره کی! ولی باید از زیر زبون خانوم نوشین بکشم اونی که فکر میکنم هست یا نه! :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ فروردين ۹۳ ، ۲۳:۰۵
نوید

سلام. گفتم دیروز قرار بود بریم آتلیه مجهز استادمون؛ وااااااقعاً آتلیه بود! اصلاً بعد از اینکه از اونجا رفتیم آتلیه دانشگاه، انگار رفتیم انباری! فقط تو یک مورد، بیشتر از 10 تا فلش 600 داشت در انواع مختلف! با یه حساب سرانگشتی، فقط درحدود 300 تا 400 میلیون تومن تجهزات داشت اونجا! بجز مکانش که یه جای بزرگ بود تو یه جای خوبه شهر ... البته کارش هم خیلی درسته! به چندتا از آتلیه های مطرح شهر مشاوره میده بجز کار اصلیش که عکاسی تجاری و اهل فن میدونن چه پولی توشه ...! بگذریم؛ بحث اصلی چیز دیگس :)
ساعت 8:30 اونجا بودیم. بازم داشتم از اومدن بانو ناامید میشدم که حدودای ساعت 9:15 تشریف آوردن! :) کلاس 11:15 تموم شد و چون ساعت 12 دانشگاه کلاس داشتیم، باید میرفتیم دانشگاه. 2 تا از پسرا و همچنین خانم نوشین (اسم مستعار همون خانمی که قراره راجع به بانو برام تحقیق کنه) ماشین آورده بودن. چندتا از دخترا هم (ازجمله بانو) پیاده داشتن میرفتن که خانم نوشین بهشون گفت که ماشین خالی هست. تقسیم شن و با ماشین برن. یکی از پسرا که با ماشینش رفته بود و مونده بود علی* و خانم نوشین. منم ضدحال که الان بانو هم با ماشین علی میره :( یهو دیدم خانم نوشین، بانو رو صدا زد و سوار ماشین خودش کرد و رفت! منم که دیگه قند داشت تو دلم آب میشد :)
خلاصه رسیدیم دانشگاه. کلاسمون عکاسی پرتره بود و توی آتلیه (انباری!) و چراغا هم خاموش! اواخر وقت خانم نوشین اومد سمتم و گفت: «تحقیقات رو شروع کردم! شمارتو بده، خبرت میکنم!» شماره رو که بهش دادم، یه غمی تو دلم نشست. چون احساس میکنم این ماجرا به خوبی و خوشی تموم نمیشه و داغش تا مدت ها رو دلم می مونه و هرروزم زخمش تازه میشه :(

خدایا! دیگه نمیخوام اشتباهات گذشته رو تکرار کنم! خودت کمک کن ماجرا به خیر و خوشی ختم بشه! آمین!

*این علی، بچه خیلی باحال و دوست داشتنی ایه که البته داستانش برای من، با بقیه یکم فرق داره؛ به دلایلی که دوست ندارم نه اینجا و نه هیچ جای دیگه بگم. و احتمالاً  هم زیاد اسمشو اینجا بیارم ...

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ فروردين ۹۳ ، ۰۹:۱۲
نوید