من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

من نویدم

اینجا قلمرومه! جایی بین حقیقت و خیال ...

پیوندهای روزانه
طبقه بندی موضوعی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کلاس» ثبت شده است

هوا ابری و گرفته هست و داره بارون میاد. نشستم تو یه کلاس تاریک و درو بستم و دارم درد و دل حاج حسن خلج با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) رو گوش می دم و به کسی فکر میکنم که می تونست مال من باشه، عشق من باشه، همه زندگی من باشه؛ اما نیست ... مدت هاست علی شده رفیق تنهایی هاش. شده هم دمش و میدونم دیگه نباید دوستش داشته باشم و بهش فکر کنم؛ اما
هنوزم تا می بینمش، داغ میشم
هنوزم نمی تونم چشم ازش بردارم
هنوزم وقتی می خنده، دیوونم می کنه
هنوزم دیوونه وار دوست دارم دستاشو بگیرم تو دستام و زل بزنم تو چشمای جذابش و بگم «دوستت دارم!»

گیر کردم بین 2 نسل، بین 2 تفکر، بین 2 گروه مختلف! انگار دارم رو خط وسط یه جاده دوطرفه، با سرعت سرسام آوری رانندگی می کنم ... خسته ام، خسته! می فهمین ...؟

بعدنوشت: هنوزم نمی تونم نسبت به خودش و آینده اش بی تفاوت باشم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۹۳ ، ۲۰:۵۲
نوید

سلام. امروز بعد کلاس، یهو به سرم زد تعقیبش کنم خونه اش رو یاد بگیرم! با دوستش بود. رفتن نشستن تو ایستگاه اتوبوس سر کوچه دانشگاه. فکر کردم منتظر اتوبوسن؛ اما حدود 1 ساعت همونجا نشستن. بعد پیاده راه افتادن سمت چهارراه و اون طرف چهارراه سوار یه پراید شدن. فکر کنم راننده اش خانوم بود. منم یکم پشت چراغ قرمز معطل شدم و بعد که افتادم دنبال ماشین (با موتور بودم)، گمشون کردم! :(

به خدا دارم دیوونه میشم! این از وضعیت خونه، این از بانو که نمیتونم بی خیالش بشم، این از مادرم که راضی به وصلت نمیشه؛ فقط امیدوارم زودتر خونه پیدا کنم تا حداقل مقادیری آرامش روحی بدست بیارم!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ ارديبهشت ۹۳ ، ۰۰:۵۰
نوید

سلام. یه اتفاق جالب و عجیب برام افتاد! پنجشنبه صبح قبل کلاسم آتلیه دانشگاه رو رزور کرده بود. وقتی رفتم، دیدم یکی از همکلاسی ها، مضطربه و دنبال یکی دیگه میگرده. پرسیدم چی شده؟ گفت رم* دوربینم دست یکی از بچه هاست که نیومده! این دو روز هم میخوام برم عکاسی، موندم چکار کنم. منم دیدم کارش لنگه، گفتم رم من رو بگیرید، شنبه برام بیارید. منم رمتونو از اون پسر میگیرم، شنبه میارم براتون.
خلاصه قبول کرد و عملیات تعویض رم انجام شد و هردو عکس هامون رو گرفتیم. شنبه صبح، توی آتلیه دیدیمش و رم رو تحویل دادم و رمم رو گرفتم. منتها چون تاریک بود، دقت نکردم که همون رم خودمه یا نه. فقط دیدم یه رم مشکی بهم داد، منم گذاشتم تو دوربین و به کارم رسیدم. نزدیک ظهر بود که خواستم رم رو جا بزنم توی دوربین، دیدم روش نوشته 16 گیگ! هرچی گشتم، چندین بار از خودش پرسیدم که شاید اشتباهی آورده برام رم رو، از بچه ها پرسیدم؛ کسی نمیدونست. هیچی دیگه! الان با اجازتون الان به جای رم 8 گیگ، از یه رم 16 گیگ استفاده میکنم! :)
اشتراک اینترنتم با اجازتون خود به خود 60 هزار تومن شارژ شده و تو تاریخچه پرداخت هم چیزی نزده که چه کسی و چجوری این مبلغ رو برام شارژ کرده! :) البته به ISP ایمیل زدم؛ اما تا حالا جوابی برام نیومده.

* کارت حافظه دوربینم با 8 گیگابایت فضا

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۲۹
نوید

سلام. امروز سه شنبه بود و سینماها اینجا نصف قیمت! من هم دو تا فیلم رو میخواستم ببینم؛ «طبقه حساس» و «خط ویژه». کلاس هم نداشتم. بنابراین طی یک حرکت انتحاری، بلیط هردو فیلم رو از یک سینما گرفتم که با تخفیف 50%، انگار یه بلیط گرفتم!
«طبقه حساس» به نظرم یه فیلم معمولی با شوخی های وقیح جنسی بود که به نظرم اگه همین شوخی ها نبود، فیلم هیچ حرفی برای گفتن نداشت!
«خط ویژه» هم طنز تلخ بود؛ منتها به نظرم تلخیش بیشتر تو چشم می اومد تا طنزش! موضوع فیلم کاملاً تکراری بود و آخرش هم ختم میشد به آقازاده ها و سیستم فاسد و گرفتار نشدن دونه درشت ها و دستگیری خرده پاها و معرفیشون به عنوان عامل اختلال بازار و ...! ولی آخرین صحنه توی خونشون که مصطفی زمانی و هانیه توسلی بی سر و صدا میخواستن فرار کنن، واقعاً قشنگ بود و حسابی خندیدیم!
درکل پیشنهاد میکنم اگه میخواید یکی از این دو تا فیلم رو ببینید، سراغ «خط ویژه» برید ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۳ ، ۲۳:۱۲
نوید

سلام. استاد جدید عربیمون، خیلی کار درسته! اصالتاً عراقیه، تو سفارت عراق کار میکنه و حدود 20 سال سابقه تدریس داره! جلسه اولی که اومد سرکلاس، حدود نیم ساعت فارسی صحبت کرد و قوانین کلاس رو کاملاً شرح شد و بعد از اینکه همه شیرفهم شدیم، گفت از الان به بعد هرکس توی کلاس به زبانی غیر از عربی حرف بزنه، باید شیرینی بخره که اتفاقآ همون جلسه یه شیرینی افتادیم! :) بسیار روی تلفظ حروف، لحن خواندن و ... هم تأکید داره. کلاً استاد سفت و سختیه و همین باعث شده از بقیه اساتید متمایز بشه. باشد تا رستگار شویم!

دانشگاهمون هم خبر خاصی نبود و جاتون خالی خوش گذشت! :) فقط اطلاعیه زده بودن که بسیج دانشگاه راه افتاده و علاقه مندان به خانم فلانی مراجعه کنن :| بسیجی که مسئولش یه خانم باشه، معلومه چی از کار درمیاد! حالا به سرم زده برم اونجا رو فعال کنم! خدا رو چه دیدی؛ شاید رفتم ...

ماجرای بانو هم فک کنم تاحدود زیادی مالیده! :( هم مادرم دوست نداره گل پسرش از شهر غریب (اونم اینجا :)) زن بگیره، هم یکسری مسائل دیگه که فعلاً مجالی برای گفتنش نیست. تصمیم گرفتم بچسبم به درس و کار و زندگی و زیان و ... تا ببینیم چی پیش میاد.

موتورمو توشه کردم، ان شاءالله امروز فردا میرسه! اون موقع هست که برمیگردم به روزای خوب اکتیو بودن. (ان شاءالله) دعا کنید ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۰۱
نوید

سلام. پست قبلی رو تو شرایط خیلی بدی نوشتم؛
تصور کنید ساعت 4:15 امتحان فاینال (پایانی) عربی دارید، استاد هم گفته روز امتحان حتماً سروقت بیاید. چون قراره یه سی دی صوتی بگذاره گوش کنیم و 5 تا سوال اول رو براساس اون سی دی باید جواب بدیم.
جمعه ای هم که قرار بود یه مروری روی درسا داشته باشید، به خاطر یه ماجرای مسخره، اصلاً فرصت نکردید به کتاب نگاه کنید.
صبح هم با اینکه برنامه ریزی کردید و زودتر بیدار شدید از خواب تا با آرامش برید سرکلاس، همه چی دست به دست هم میده تا با یک ربع تأخیر برسید!
کلاس آخر هم که قاعدتاً باید ساعت 2 شروع بشه تا 3:30 و دراین صورت بتونی به کلاس عربی ساعت 4:15 برسی، به دلیل طول کشیدن کلاس قبلی استادت، با 45 دقیقه تأخیر شروع میشه و تو ساعت 4:10، تازه میرسی به مترو و قید 5 سوال سماعی (گوش دادنی) رو میزنی و ساعت 4:30 میرسی به امتحان!
اما وقتی تلاشتو میکنی و بقیه اش رو می سپری به خدا با چاشنی آیت الکرسی، همه چیز فرق میکنه؛ استاد باوجود یک ربع تأخیر راهت میده، باوجود اینکه گفته سی دی رو اول امتحان میگذاره و اگه دیر برسی از دست میدیش، میبینی هنوز نگذاشته و وسطای امتحان میگذاره و امتحانی رو که فرصت نداشتی مرورش کنی و با اون وضعیت رسیدی بهش رو خیلی خوب میدی!
باور کنید آیت الکرسی ، معجزه میکنه! فقط کافیه بهش ایمان داشته باشی! یکبار امتحان کن ...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۷ اسفند ۹۲ ، ۱۹:۳۶
نوید