سلام. بعد حدود یکسال برگشتم دوکوهه و حسابی تجدید خاطره کردم؛ حتی با اینکه خیلی چیزا عوض شده بود و خیلی از بچه ها هم نبودن! رفتم تو ساختمون گردان حبیب گشتی زدم و از روی پشت بومش، کل منطقه رو رصد کردم. هنوز همونطور بود؛ سرسبز و خونگرم! شب هم رفتم گردان تخریب و به یاد اون 40 شبانه روزی که اونجا خادم بودم و نفی کشیده بودم و آدم نشدم، پیاده و قدم زنان رفتم و برگشتم. البته با 2 تا دوربین و یه سه پایه روی دوش ...